1 تا 4. کجا سفر رفتی، که بیخبر رفتی اشکم را چرا ندیدی از من دل چرا بریدی
پا از من چرا کشیدی که پیش چشمم بَرِ دگر رفتی (جواب)
بیا به بالینم، که جان مسکینم تاب غم دگر ندارد، جز برتو نظر ندارد
جان بی تو ثمر ندارد مگر چه کردم که بیخبر رفتی (جواب)
- چه قصه ها تو از وفا گفتی با من (جواب کوتاه)
تو بیمحبتی کنون جانا یا من (جواب کوتاه)
6 تا 8. تو چنان شرر، به خدا خبر، ز خدا نداری
رَود آتش از ، سر آن سرا، که تو پا گذاری
- سوز دلم را تو ندانی 10. آتشِ جانم نَنِشانی
11 تا 13. (جواب)
14 تا 16. با غمت درآمیزم، از بلا نپرهیزم (جواب)
بیش از آن بَرم بنشین، کَز میانه برخیزم (جواب)
17، 18. رو به تو کردم به خدا خو به تو کردم که هم آغوش تو باشم (جواب کوتاه)
دل به تو بستم به امیدت بِنِشستم که قدح نوش تو باشم (جواب کوتاه)
19، 20. چه شود اگر نفس سحر خبری زِ تو آرَد (جواب کوتاه)
به کسِ دگر نکنم نظر که دلم نگذارد (جواب کوتاه)
21 تا 24. رفتی و صبر و قرار مرا بردی، بردی
طاقت این دل زار مرا بردی، بردی (2)
هنوز هیچ دیدگاهی نوشته نشده است