1، 2. حالا هندو ما رِ کُشت و خال هندو ما رِ کُشت
حالا شفتالو فروشِ سر چارسو ما رِ کُشت (2)
3، 4. حالا اون یار منه که میروه سر بالا، حالا دستمالِ به دست و میزنه گرما را
حالا مو ابرِ شوُم سایه کُنُم صحرا را، حالا آفتاب نزنه شاخه گلِ رعنا را
- حالا اون یار منه سرای نو میسازه، حالا از عشق سرا به ما نمیپردازه
6، 7. حالا مو صبرِ کُنُم سرای نو ساخته شَوه، حالا راز دلِمو در اون سرا گفته شَوه
8، 9. حالا هندو ما رِ کُشت و خال هندو ما رِ کُشت
حالا شفتالو فروشِ سر چارسو ما رِ کُشت (2)
هنوز هیچ دیدگاهی نوشته نشده است