- (مقدمه)
2 تا 6. باز، ای الهۀ ناز، با دل من بساز، کین غم جانگداز، برود ز برم
گَر، دل من نیاسود، از گناه تو بود، بیا تا ز سر گنهت گذرم 6 تا 8. (جواب)
9 تا 12. باز، میکنم دست یاری به سویت دراز، بیا تا غم خود را با راز و نیاز زِ خاطر ببرم
گَر نکند تیر خشمت دلم را هدف، به خدا همچون مرغِ پر شور و شعف، به سویت بپرم
13 تا 20. (جواب)
21 تا 29. آنکه او به غمت دل بندد چون من کیست، ناز تو بیش از این بهر چیست
تو الهۀ نازی در در بزمم بنشین، من تو را وفادارم بیا که جز این، نباشد خبرم
این همه بیوفایی ندارد ثمر، به خدا اگر از من نگیری خبر، نیابی اثرم
هنوز هیچ دیدگاهی نوشته نشده است